همگان می دانند
که زمین رفتنی است
و صنوبر زیباست
نسترن مالِ زمین است
و هر ذرّه ی سیاره ما،
عاشقِ خورشید است
و دلِ عاشقِ خورشید،
به هر ذرّه محبت دارد
و همین نکته بس است،
تا بدانیم که خورشید به یک چشم جهان می نگرد
آب،
یک حوصله تاریخی ست،
و وجودش همه مهر...
ذرّگان را غزل عشق،
فراوان خواندم
به خداوند که آب،
می بیند.
و قناری به تو هر روز سلامی دارد
از چه تنها شده ای؟!
چرخ ، جرخد که تو آرام شوی
عشق، تفسیر خداست
به خداوند قسم
همه ذرّات جهان می رفصند
و نمیدانم من
که چرا رقص گناه است هنوز
به نمازم تو نمی آیی هیچ،
به نیازم همه گاه
همه ذرّات وجودم که خدایی شده اند
باز بی پرده بگوبم
همه عاشق شده اند
این مهم نیست که از دور
دو چشمانِ مسافر دارم
من به اندازه ی یک بوسه ی سرخ
به فراوانی آب
و سرودِ خورشید
به تو عاشق شده ام
و گناه است که از پنجرگان می آیی
درِ این خانه به رویت باز است...
5 بهمن 1391 طارق خراسانی
کلمات کلیدی: